خاطرات هرگاه به یادم افتادی.....به اسمان نگاه کن.....من انجا نیستم.....زیر خاکم....با خدایم حرف بزن
| ||
|
میرسه روزی که توهم باورکنی این همه فاصله ر باورت شه جداییمون ٬ مرگ یک خاطره ر میرسه روزی که تو هم باور کنی غصه ر باور کنی خستگی این تن عاشق و خسته ر میرسه روزی که باور کنی تموم شدن قصه ر اون روز می بینی اخر خط و کمبود عاطفه ر شاید اون لحظه باورت شه پاکی اون همه گریه ر آرزومه اون شب قبول کنی این دل دیوونه ر فقط اون روز از یاد نبری این عاشق دل شکسته ر اما اون وقت میخوریم حسرت این عشق ساده ر میرسه روزی که باور کنیم تموم شدن این لحظه ر این روزهــا از همه دوری می کند حافـــظه ی بلنـــد مدت من" انگـــار سیر شـده است از خــوردن آن همــه خـــاطـــره .. !! دیگر عادت کرده ام به داشتــن خدایی که همیشـــه سکوت می کند
روزی خرکی بود بسی زیبا با خواهر و مادر اما نداشت بابا با یارانه ای که می گرفت و حقوق اندک می توانست اداره کند یک زندگی کوچک روزی خر غصه ی ما عاشق شد عاشق دختری که ازاو خرتر بود،شد خر عاشق به سوی خانه روانه شد تا مادر چهره اش بدید از رازش اگاه شد مادر گفت: غصه ات چیست؟ تو فقط بگو ان دختر کیست؟ خر گفت:دختری بس زیباست خانه یشان هم در فلانجاست مادرخر فردا صبح خندان برای تحقیق رفت اماانچنان عصبانی برگشت که ای کاش نمی رفت مادر گفت:او دختر خوبی نیست فلان است احمق!او چشم بادومی و اهل افغان است نه یارانه می گیرد و نه شناسنامه دارد تازه به همه گفته از قبرس می اید!!! تو جمع کن انچه را به دست می اوری مازاد بعدش هم برو تحصیل کن در دانشگاه ازاد برو درس خوان و مهندس شو شوهر یک زن نایس( (nice شو تازه من یک روز که از دانشگاه عبور میکردم داشتم یواشکی به حرف استادها گوش میکردم استاد ها با هم یک صدا می گفتند این دانشجو ها به خر زکی گفتند از ان پس به تو می گویند جناب خر مهندس اگر نخواهی هم دکترخر اسمی برای خودت به هم بزن پوز این دختر هم به خاک بزن کلی پول دربیار و به خارج رو به انگلیس ،المان یا قبرس رو یک دختر اورجینال قبرسی بگیر بعدش هم انجا سه تا سه تا زن گیر این دختره ایکبیری و افغانی چیست؟ ان ورپریده اصلا لایق پسر من نیست خر گفت:افرین به این مادر دانا او برای من هم مادرست هم بابا من به نصیحت تو عمل می کنم می روم و ازاد ثبت نام می کنم بعد تحصیل،دکتر یا مهندس می شوم می روم رئیس ناسا در قبرس می شوم در انجا هم زوجه اختیار می کنم برایتان10-20تا نوه مهیا می کنم
واي، باران؛ باران؛
همه مي پرسند: چيست در زمزمه مبهم آب؟ چيست در همهمه دلکش برگ؟ چيست در بازي آن ابر سپيد، روي اين آبي آرام بلند که ترا مي برد اين گونه به ژرفاي خيال؟ چيست در خلوت خاموش کبوترها؟ چيست در کوشش بي حاصل موج؟ چيست در خنده جام که تو چندين ساعت، مات و مبهوت به آن مي نگري؟ به تو مي انديشم. اي سراپا همه خوبي! تک و تنها به تو مي انديشم. همه وقت، همه جا، من به هر حال که باشم به تو مي انديشم. تو بدان اين را، تنها تو بدان. تو بمان با من، تنها تو بمان. جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب. من فداي تو، به جاي همه گلها تو بخند. اينک اين من که به پاي تو در افتادم باز؛
ريسماني کن از آن موي دراز؛
تو بگير؛ تو ببند؛ تو بخواه.
تو بمان با من، تنها تو بمان.
من همين يک نفس از جرعه جانم باقيست؛
آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش.
فريدون مشيري
خداجون چیه دیگه چی شده؟بازم که خیسه چشات نکنه ایندفعه هم یکی ول کرده دستاش از دستات
نکنه بازم یکی بهت گفته خیلی بی مرامی بی وفایی نکنه بازم یکی گفته که ولش کردی تو تنهایی
غصه نخور گریه نکن خوب ما دیگه همینیم ولی میمیریم اگه فقط یه روز تو ر نبینیم
اونا نمیدونن تو اصلا واسه چی اشک میریزی دل دادن به اونا مثل اینه که دلت دور میریزی
خدایا تو ساختی اینجا ر واسه ما اما توش غریبی بازی و بی وفایی ما ادما ر با خودت می بینیی؟
همیشه دستات سفت میزاری تو دستامون اما بازم میگیم:خدا که ولمون کرد نکنه تو تنهایی ببازم؟
این قانون زمینه که تو دوستی هامون رعایت می کنیم هر که خیلی خوب بود باید تو خوبیش شک بکنیم
هر خوبیی که بکنی باز میگیم نه این خوب نیست اینجا راه و روش دوستی مردم بی دروغ نیست کم کم یاد خواهی گرفت :
کم کم یاد میگیری :
خورخه لوییس بورخس
خدایا دلم گرفته...........
دلم گرفته از قصه ی تلخ خلقت از این بودن از این درد و حسرت
میخوام برگردم یه چند سالی میشه همه میخواییم اما نمیدونم واسه چی نمیشه؟
نمیدونم چی شد که یه دفعه ما بد شدیم تورفتی اون بالا و ما توخودمون گم شدیم
خوب میدونم یه روزی برمیگردی واسه ما دنبال ما میگردی
خدایا تا همیشه چشم به راهت میمونم زمین جای خیلی تنگیه خوب میدونم
زمین جای موندن واسه ما نیست غصه خوردن و زجر کشیدن کار ما نیست
میدونم دوباره عاشق شدن و بلد میشیم درمونی واسه دردای همدیگه میشیم
میدونی تا اون روز منتظرت میمونم تا بیای قصه ی درد واست میخونیم
باید فراموشت کنم چندیست تمرین میکنم من می توانم! می شود! آرام تلقین میکنم. حالم، نه، اصلآ خوب نیست... تا بعد بهتر می شود!! فکری برای ِ این دل ِ تنهای ِ غمگین میکنم. من می پذیرم رفته ای، و بر نمی گردی همین! خود را برای ِ درک این، صد بار تحسین میکنم. کم کم ز یادم می روی، این روزگار و رسم اوست! این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین میکنم.
گفتم : تو شـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟ گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟ گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟ گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟ گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟
باران بهانه بود تا تو زیر چتر من و کنار دستان سردم تا انتهای کوچه بیایی.
کنار دستان گرمت در انتهای کوچه ایستادم و ارام زمزمه کردم:به خدا دوستت دارم.وگفتم بغض بزرگترین اعتراضه که اگه بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه!به تو التماس میکنم نرو
تو ازم پرسیدی :چون دوستت دارم به تو نیازمندم یا چون به تو نیازمندم دوستت دارم و من خندیدم و گفتم
چون دوستت دارم بی نیاز ترینم
تو با اندوه به من نگاه کردی و گفتی:اما حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه است
و تو ان شب مرا در انتهای کوچه تنها گذاشتی و من به این پی بردم
قشنگی باران به این است که هر چه قدر زیرش گریه کنند هیچ کسی نمی فهمد
یک فیلسوفی میگه ادم ها چهار دسته هستند: 1-اونهایی که وقتی هستند هستند و وقتی نیستند نیستند: اینجور ادم ها وقتی کنارشون هستی حسشون میکنی و وقتی رفتن دیگه تموم شدن 2-اونهایی که وقتی هستن نیستن و وقتی نیستن هم نیستن: اینجور ادمها اساسا بودن ونبودشون مثل همه و واسه ادم فرقی نداره 3-اونهایی که وقتی هستن هستن و وقتی نیستن هم هستن: اینجور ادم ها همیشه تو قلبتن چه نزدیک باشن چه دور 4-اونهایی که وقتی هستن نیستن ولی وقتی نیستن هستن: اینجور ادم ها تا کنارتن متوجه بودنشون نیستی و وقتی میرن یادشون تو قلبت احساس میکنی
فکر می کنید شما جزو کدوم دسته هستید؟؟(البته فکر پیچیده شد چون خیلی هست ونیست داشت اما به نظر من یک جورایی خیلی درسته) پسرکی که دریا کفش هایش را با خود برده بود روی ساحل نوشت :دریا دزد کفش های من است ماهی گیری که از دریا بر میگشت روی ساحل نوشت:دریا با سخاوت ترین دوست من است موج امد و هد دو جمله را پاک کرد و نوشت: برداشت های دیگران را در مورد خودت درون خودت حل کن تا مانند دریا بزرگ شوی
خداوندا اگر روزي بشر گردي ز حال ما خبر گردي پشيمان مي شوي از قصه خلقت از اين بودن از اين بدعت خداوندا نمي داني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است چه زجري مي کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
هیچ کس لیاقت اشک های تورا ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود
عشق را از گل افتابگردون یاد بگیر تو روز که همیشه نگاهش به عشقش و شب هم که ستاره ای بهش چشمک زد نگاش را بر میگردونه عشق زیر باران ایستادن و خیس شدن نیست عشق اینکه یکی چتر دیگری بشه و اونیکی هرگز نفهمه که چرا خیس نشد؟ دوست واقعی کسی که دست تو را بگیره و قلب تو را لمس کنه دوستی را انتخاب کن که دلش اونقدر بزرگ باشه که واسه جا دادن تو توش مجبور نشه کوچیکت کنه دیروز که فریاد زد گفت:دوستت دارم گفتم:بلند تر بگو .امروز که در گوشم گفت دوستت ندارم گفتم ارومتر بگو همه نشنوند وقتی به اسمون نگاه میکنی ارزو کن کم نوره مال تو باشه چون همه به پر نوره نگاه می کنند نابنایی به ماه گفت دوستت دارم ماه گفت تو که من را نمی بینی گفت چون نمی بینمت دوست دارم چون اگه می دیدمت عاشق زیبایت می شدم
به عشق گفتم تا تو را دارم تنها نیستم
امام علی(ع):بزرگ ارزو کن /کوچک عمل / کن از همین الان شروع کن
1-تا حالا کفش هاتون را نگاه کردید؟دو تا عاشق که بی هم غیر قابل استفاده اند.با هم خاکی میشوند باهم میرن زیر بارون و با هم دور می افتند.کاش ادما یک کم از کفش ها یاد بگیرند 2-دیشب خواستم واسه دلم فال بگیرم وقتی فال نامه را باز کردم دیدم یک فالی اومد که هیچ ربطی به من نداره تازه اون موقع فهمیدم دلم اصلا واسه خودم نیست 3-میخواستم واسه از دسن دادنت اشک بریزم اما دیدم تمام اشک هایم را برای به دئست اوردنت از دست داده ام 4-دو تا ادم برفی در دو طرف رودخانه عاشق هم شدن و از حرارت عشق هم دیگه ذوب شدند شاید در وسط رودخانه به هم برسند 5-گفتم دوستش دارم گفت چند تا دستم و بالا اوردم و انگشت هام را نشانش دادم ولی افسوس که او به کف دستم نگاه کرد
6-عشق مثل لیمو ترش میمونه شاید با گذشت زمان تلخ بشه اما همیشه مفید و پر ارزش هست 7-عشق مثل پروانه هست اگه سفت بگیریش له میشه اگه شل بگیری فرار میکنه 8-عشق مثل ساعت شنی میمونه هم زمان با اینکه قلبت را پر میکنه مغزت را خالی میکنه 9-عشق یعنی بزرگ کردن یک چیز کوچیک اندازه ی دنیا و کوچک کردن دنیا اندازه ی یک چیز کوچیک
اینم چندتا عکس خوشگل نظر هم بدهید
گویم کردی زاهد بودم ترانه سرحلقه ی بزم و باده جویم کردی سجاده نشین باوقاری بودم بازیچه ی کودکان کویم کردی مولوی
من اینجا بس دلم تنگ است بیا ره توشه برداریم ببینیم اسمان هر کجا ایا همین رنگ است
در طلب زندگی باشیم مرگ خودش به سراغمان می اید برترین بی نیازی رها کردن ارزو هاست تباه گشت کسی که قدر خود را نشناخت شدیدترین گناهان این است که شخص ان را خرد بشمارد گناه نکردن از توبه کردن اسان تر است هیچ وقت نگو وقت ندارم به تو دقیقا همون زمانی داده شده که به هلن کلر یا انیشتین یا...داده شده چه زیاد است عبرت ها و چه کم است عبرت بین ها
مگفتی دوستم داری به تعداد قطرات بارنی که روی صورتت میریزد و من هم دوستت داشتم بدون توجه به چتری که روی سرت گرفتی
دوستی مثل سیمان خیس میمونه هر چی بیشتر بمونی رفتنت سخت تر میشه و اگه رفتی جای پات واسه همیشه میمونه
شیمی نخوندم ولی میدونم اگه عشق نباشه مولکول های اب نمی تونن اینقدر همدیگه را محکم فشار بدن که اشک جفتشون در بیاد
به دوستام گفتم شیشه هم احساس داره<خندیدند.اما خودم دیدم وقتی یک روز سرد بارانی روی شیشه نوشتم تنهایم شیشه برایم گریه کرد
دوستم بدار
دیروز خدا را دیدم.... لب باغچه ی احساس بود
من.... مرامن نخوانید من را آدم نخوانید من اگر منم دو حرف کوچک برایم کم است مرا تمام حروف الفبا نتواند سرود چه رسد به من من گاه خدایم گاه شیطان گاه عاشقم گاه مکار مرا من نخوانید من هنوز خود را نشناخته ام اما از مریخ با خبرم اری من هنوز از خود بی خبرم من هنوز عاشق نشدم اما شعر می سراییم مرا من نخوانید مرا دنیا بخوانید اری من دنیایم بزرگ و زیبا و بی وفا و فانی شاید این سه حرف مناسب باشد اما مرا من نخوانید....
می توانید تو نظر سنجیم شرکت کنید و بگید کدوم شعر قشنگ تره آنکس که مي گفت دوستم دارد عاشقي نبود که به شوق من امده باشد رهگذري بود که روي برگهاي خشک پاييزي راه مي رفت صداي خش خش برگها همان اوازي بود که من گمان مي کردم ميگويد: دوستت دارم كهنه فروش داد ميزنه چراغ شکسته ميخريم….. کفشاي پاره ميخريم …. اسباب کهنه ميخريم ….. بي اختيار دادزدم : کهنه فروش قلب شکسته ميخري
چهار شمع به آهستگي مي سوختند،در آن محيط آرام صداي صحبت آنها به گوش مي رسيد شمع اول گفت : من صلح و آرامش هستم،هيچ کسي نمي تواند شعلهَ مرا روشن نگه دارد من باور دارم که به زودي مي ميرم.......سپس شعلهَ صلح و آرامش ضعيف شد تا به کلي خاموش شد. خيلي ها مترسک رو دوست ندارن چون پرنده ها رو مي ترسونن.ولي من دوستش دارم چون تنهايي رو درک ميکنه.
زنان!!!!!!
مامان خدا را دوست دارد ولی نمی دانم آیا خدا هم او را دوست دارد ؟
راستي اگر ما با يك جنسيت ديگر متولد ميشديم اين شرايط را برمي تابيديم؟
خالی نشد.خط خورد. زن ها خط خوردند، مادر ها خط خوردند
دخترها زن شدند، زن ها مادر شدند و خط خوردند
و بابا چون حق دارد، آب می دهد. نان می دهد.
مامان، زوجه
در مقابل هر زنی که به او ضعیفه می گویند مردی وجود دارد که از قدرت کاذب رنج می برد
در مقابل هر زنی که به او احساساتی گویند مردی وجود دارد که هرگز قدرت گریستن ندارد
در مقابل هر زنی که رموز مکانیکی را نیداند مردی وجود دارد که حتی از پختن تخم مرغ هم عاجز است
در مقابل هر زنی که به خاطر زن بودن به او کار نمی دهند مردی وجود دارد که هرگز یک خانواده را نمی تواند مدیریت کند
بشریت پرنداه ای است بادو بال :زن و مرد .وتنها زمانی پیشرفت می کند که این دو با هم پرواز کنند
![]() ![]()
عاقلانه ترین کلمه "احتیاط " است
انسان هیچ وقت بیش تر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است . لاروشفوکولد
جاییکه در آن خوش بینی بیش از هر جای دیگر رواج و رونق دارد ، تیمارستان است . هاولاک الیس
آسمان جای عجیبیست نمی دانستیم بگذار ابر سرنوشت هرچه می خواهد ببارد ما چترمان خداست غروب شد
خداوند درهای هنر را بر روی دانایان دادگر گشوده است . فردوسی خردمند
مهم ترین نکته این است: در هر لحظه قادر باشیم آنچه را که هستیم به خاطر آنچه می توانیم بشویم قربانی کنیم . چارلز دیوبولیس
اگر یک بار دیگر به دنیا می آمدم بسیار سبک تر گردش می کردم. در بهار با پای برهنه زودتر به راه می افتادم و در خزان با همان پاها، دیرتر برمی گشتم، بیشتر می رقصیدم شنگول تر اسب سواری می کردم و داوودی های بیشتری می چیدم. نادین استیر
آنقدر شکست میخورم تا راه شکست دادن را بیاموزم . پطر
تولد چیزی غیر از آغاز مرگ نیست . ادوارد یانک
بزرگترین بدبختی آن است که طاقت کشیدن بار بدبختی را نداشته باشیم . باس
انسان هر چه بالاتر برود احتمال دیده شدن وصله ی شلوارش بیشتر می شود. ادیسون
تمامی گناهان ، نهانی صورت می گیرد. آن لحظه ای که درک کنیم خداوند حق بر افکار ما گواه است ، شاید رها و آزاد شویم. مهاتما گاندی
1
تابدان جا رسید دانش من که بدانم همی را که نادانم 2 یا به اندازه ی ارزوهایت تلاش کن یا مجبور میشوی به اندازه ی تلاشت ارزو کنی 3 بعضی ها فکر می کنند میتوانند دنیا را تغییر دهند ولی احتمال انکه دنیا انها را تغییر دهد بیشتر است 4 انسان های قوی همیشه پیروز نمیشوند ولی انسان های پیروز همیشه قویند 5 از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر یادگاری که در این گنبد دوار بماند 6 روزی شاگردی از استادش پرسید عشق یعنی چی؟استاد گفت به جنگل برو و بلندترین درخت را برای من بیاور وتو بعد از عبور از هر ترختی حق بازگشت نداری شاگرد به جنگل رفت و به هر درختی که رسید گفت شاید بعدی بلندتر باشد و از ان گذشت و در پایان هیچ نیافت استاد گفت عشق یعنی این.شاگرد گفت ازدواج یعنی چی؟استاد گفت به مزرعه برو و بهترین خوشه ی گندم را بیاور این بار شاگرد با خاطره ی قبلی اولین خوشه ای را که دید باخود اورد واستاد گفت ازدواج یعنی این!!!!!!!!
7 در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای سوختم از اشنایان ای خوشا بیگانه ای 8 اگر در زندگی ات جرئت عاشق بودن نداری لااقل شعور معشوقه بودن را داشته باش 9 تا از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد 10 نزدیک عید بود و همه ی مردم مشغول بودند دخترک پشت مغازه ی عروسک فروشی ایستاده بود و داشت به عروسک نه چندان گرانی نگاه میکرد اما میدانست که نمی تواند ان را بخرد.زنی از کنار ان رد شد و چند دقیقه بعد برگشت و عروسک را دست دخترک داد و گفت این هم از ان عروسکی که تو می خواستی.دخترک خندان گفت این مال من است؟ان زن گفت اره.دخترک گفت خانم شما خدا هستید/ زن گفت نه دخترم من بنده ی خدا هستم دخترک گفت:کفتم با خدا یک نسبتی دارید
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |